حدیث پیمانه - مطروحه‌ای برای «جانبازِ شهید»

 

مطروحه‌ای برای «جانبازِ شهید»

 

 

از دیرباز در محافل ادبی و انجمن‌های شعر، مقوله‌ای به نام «مطروحه» وجود داشته است. مطروحه، بیتی بوده كه معمولاً بزرگ یك انجمن شعر در پایان محفل، مطرح می‌كرده و از شاعران می‌خواسته تا براساس همان بیت و در همان وزن و با همان ردیف و قافیه یا براساس آن مضمون، شعری بسرایند و در جلسه بعد در آن محفل بخوانند.

 

این كار چند فایده داشته است؛ نخست آن‌كه شاعران انگیزه‌ای برای سرایش شعری تازه می‌یافتند؛ دوم آن‌كه شاعران میزان توانایی خود را در آن قالب و با آن ردیف و قافیه در می‌یافتند و عیار كار را می‌سنجیدند و با توجه با آثار دیگران، ضعف‌های اثر خود را دریافته و به تقویت شعر خود می‌پرداختند؛ سوم آن‌كه یادگاری نیكویی از آن محافل بود و هرگاه آن شعر خود را می‌خواندند، به یاد آن محفل می‌افتادند.

 

در دیدار شاعران آئینی با رهبر معظم انقلاب، كه روز چهارشنبه 25 خردادماه برگزار شد، معظم‌له در رهنمودهای‌شان شاعران را به موضوع دفاع مقدس و پاسداشت یاد شهیدان دعوت كردند و از مباحث مهم در این‌باره كه كمتر به آن پرداخته شده، به مقوله‌ی «جانبازان شهید» اشاره فرمودند:

«يكى از همين چيزهائى كه مربوط به جنگ است و از چيزهائى است كه ذهن من را مشغول ميكند، اين جانبازهائى هستند كه بعد از مدتى به شهادت ميرسند؛ اين خودش يك موضوع ويژه است؛ اين غير از شهيدى است كه در جبهه شهيد شده و درباره‌اش هم شعر گفته شده؛ اين انسانى است كه يك تجربه‌اى را گذرانده و رنجى را تحمل كرده، آخرش هم شهيد شده. بگرديد موضوعات اينجورى را پيدا كنيد.»

 

در پایان این دیدار، یكی از شاعران از حضرت آيت‌الله خامنه‌ای خواست كه در این موضوع، «مطروحه‌ای» را طرح فرمایند تا شاعران به استقبال آن، شعر بسرایند.

ایشان نیز ساعتی پس از پایان محفل، مطروحه‌ی زیر را بر صفحه‌ی كاغذ نگاشتند و از شاعران آئینی خواستند تا بر اساس آن، شعر بسرایند. متن مرقومه به شرح زیر است:

 

«بسمه تعالی

بفرمائید اگر دوستان مایل‌اند، این مطلع را بسازند

خطاب به جانبازِ شهید:

 

رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانه‌ی دل

خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه‌ی دل»

  

مقالات تاریخی - آيا مصطفي چمران متعلق به نهضت آزادي است؟

 

آيا مصطفي چمران متعلق به نهضت آزادي است؟

  

 

 

يكي از شبهاتي كه اعضاي گروهك غيرقانوني نهضت آزادي در سالهاي اخير تلاش كردند تا در ذهن جوانان نسل سوم انقلاب جا بيندازند اين مساله بود كه مبارز و مجاهد شهيد دكتر مصطفي چمران، از اعضاي فعال نهضت آزادي بوده و در حالي به شهادت رسيد كه همچنان به آرمانهاي آن متعهد بود.

نهضت آزادي كه از خالي بودن سوابق انقلابي رنج مي برد، با اين اقدام تلاش دارند تا براي خود پيشينه پرافتخاري ساخته و آبرويي كسب نمايند. در حالي كه واقعيتهاي تاريخي حكايت ديگري دارد ...

 

* * *

آشنايي مصطفي با مهندس بازرگان به زماني پيش از اعلام موجوديت رسمي نهضت و در دهه 30 بر مي‌گردد، آنگاه كه چمران به عنوان دانشجويي جوان در سال 1332به دانشكده فني دانشگاه تهران قدم گذاشت. بازرگان در آن سالها در دانشكده فني كرسي تدريس داشت و طبيعتا چمران نيز مدتي در محضر استاد مطالبي پيرامون "ترموديناميك" آموخت. چمران كه آشنايي با مسايل مذهبي و سياسي را از 15 سالگي با شركت در درس تفسير قرآن مرحوم آيت‏الله طالقاني، در مسجد هدايت، آغاز كرده بود، از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود كه به تدريج با مهندس بازرگان ارتباط برقرار نمود.

 

* * *

اما اين ارتباط چندان دوام نيافت و مصطفي جوان خيلي زود عزم سفر كرد (سال 1337) و به عنوان شاگرد اول با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريکا اعزام شد تا پس از تحقيقات‏ علمي در جمع معروف‏ترين دانشمندان جهان در دانشگاه کاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريکا - برکلي- با ممتازترين درجه علمي در رشته دکتراي الکترونيک و فيزيک پلاسما فارغ التحصيل گردد.

با اعلام موجوديت نهضت آزادي در سال 1340، چمران در ايران نبود كه بتواند به عضويت آن درآيد و سند و مدركي نيز مبني بر عضويت رسمي وي در نهضت آزادي در اين ايام وجود ندارد (حداقل نگارنده نديده است!) و همين جدايي و فاصله چند ساله بود كه زمينه واگرايي چمران از نهضت آزادي و شكل گيري "چمراني جديد" با هويتي متفاوت از تعلقات پيشين را در وي فراهم آورد.

ظهور و بروز اين خط مشي متفاوت را مي‌توان در انتخاب مشي مبارزاتي متفاوت و متعارض چمران و سران نهضت آزادي بعد از 15 خرداد 1342 مشاهده نمود.

 

* * *

در اواخر سال 1349 و آغاز دهه 50 مصطفي چمران تمام مقامات و افتخارات و فرصتهاي عالي شغلي و زندگي مرفه در آمريكا را رها كرده و بنا به دعوت امام موسي صدر و به منظور ايجاد پايگاه مبارزاتي جديد(گروه امل)، راهي لبنان شد. (وي پيش از اين نيز دو – سه سالي در مصر دوره آموزشهاي نظامي و مبارزات چريكي و پارتيزاني ديده بود) وي تا پيروزي انقلاب اسلامي و ماجراي ربوده شدن امام موسي صدر هرگز به ايران باز نگشت و قريب به 20 سال از ايران و نهضت آزادي دور شده بود.

 

* * *

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه چمران به شوق ديدار حضرت امام(ره)(نه به قصد تجديد ديدار با مهندس بازرگان و اعضاي نهضت آزادي!) به طور موقت به ايران آمد، ولي بعد از ديدار با حضرت امام چنان شيفته ايشان شد كه همه تشكيلات و برنامه هايش در لبنان را رها كرده و براي هميشه در ايران اسلامي ماندگار شد. خانم غاده چمران(همسر شهيد) در اين باره مي‌گويد: «وقتي که مصطفي به ايران رفت نامه فرستاد که امام از من خواسته بمانم و من هم مي‌مانم!» اين عبارات به وضوح نشان مي‌دهد که شايد تنها عاملي که باعث ماندن شهيد چمران در ايران شده بود، درخواست امام از وي بود، نه مناسبات حزبي و رفاقتهاي سازماني!

 

* * *

بازگشت چهره شهيري چون دكتر مصطفي چمران كه حال در دوران ميانسالي، هم از تجربه بالاي مبارزاتي برخوردار بود و هم از لحاظ علمي در عاليترين سطوح قرار داشت، كافي بود كه سران دولت موقت را تحريك كند تا وي را براي همكاري دعوت نمايند. سابقه ديرين آشنايي چمران و مهندس بازرگان و دوستي چندين ساله چمران و دكتر يزدي در آمريكا نيز زمينه را هموار ساخت تا چمران با سمت معاونت نخست وزير در امور انقلاب به ظاهر به اعضاي نهضت آزادي در كابينه دولت موقت مهندس بازرگان نزديك شود.

 

نكته اساسي در اين ميان آن است كه ما در اين ايام كمترين همگرايي سياسي بين چمران و جريان نهضت آزادي را نمي‌بينيم و بلعكس چمران بيشترين ارتباط و همراهي را با حضرت امام(ره) و ياران و همراه ايشان دارند كه نمونه‌اي از آن، رابطه نزديك چمران با حضرت آيت الله خامنه اي است.

 

* * *

يكي از اختلافات عمده چمران و نهضت آزادي، پافشاري ايشان در برخورد قاطع با عوامل ضدانقلاب در کردستان بود، مساله‌اي که با سياست دولت موقت همخواني نداشت. لازم به ذکر است که در پي کوتاهي مقامات دولت موقت و طولاني شدن مذاکرات آنها با تجزيه طلبان مسلح کرد، مناطق آزاد شده کردستان دوباره جولانگاه نيروهاي ضدانقلاب شد. دکتر چمران بيش از همه از عملکرد دولت موقت ناراحت بود. البته اين ناراحتي، پايان رابطه او با اعضاي دولت موقت نبود، اما هرگز باعث نشد که بر سر عقايدش با کسي معامله کند يا اختلافات خود را با دولت موقت بپوشاند. اينجا بود که تفاوت هاي او با کادر رهبري نهضت آزادي بيش از پيش آشکار شد و درست در همان زمان روزنامه‌ها عکس شهيد چمران را کشيدند که در عينکش تانک بود و شليک مي‌کرد!!

 

* * *

نكته قابل تامل ديگر نوع همكاري متفاوت نهضت آزادي و چمران با جريان انقلاب و حضرت امام(ره) بود. در حالي كه اعضاي نهضت مواضعي مخالف جريان خط امام اتخاذ مي‌كردند و به تدريج از همكاري با انقلابيون كناره گيري كردند، چمران هر روز بيشتر از قبل به حضرت امام(ره) نزديكتر شده و اطمينان ايشان را جلب نمود، به نحوي كه در تاريخ 20 ارديبهشت 1359، هنگام تشکيل شوراي عالي دفاع، به نمايندگي حضرت امام (ره) در اين شورا منصوب شد.

 

* * *

اين همه به خوبي حكايت از آن دارد كه در تحليلي منصفانه دكتر مصطفي چمران را بيش از آن كه بتوانيم بخاطر ارادت و قرابت 25 سال قبلش به مهندس بازرگان عضوي از نهضت آزادي معرفي نماييم، بايد به خاطر همسويي با خط امام و قرابت و دلدادگي به انقلاب اسلامي و حضرت امام(ره) عضوي از اعضاي جريان خط امام معرفي كنيم كه سرانجام نيز در خط مقدم جبهه اي به شهادت رسيد كه كمتر كسي از سران و هواداران نهضت آزادي پايشان بدانجا باز شده بود! به واقع چمران در ميان رزمندگاني جانفشاني كرد و به شهادت رسيد كه جز نام و عشق حضرت امام خميني(ره) را در ذهن و قلب خود نمي‌پروراندند.

 

* * *

به نظر مي‌رسد تعريف و تفسير حضرت امام(ره) از شهيد بزرگوار چمران كه در پيام تسليت بمناسبت شهادت ايشان صادر گرديده تصويري صحيح از چهره واقعي اين مجاهد في سبيل الله باشد. آنجا كه مي فرمايد:

«چمران عزيز با عقيده پاک خالص غيروابسته به دستجات و گروههاي سياسي و عقيده به هدف بزرگ الهي جهاد را در راه آن از آغاز زندگي شروع و به آن ختم کرد. او با سرافرازي زيست و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آنست که بي‌هياهو‌هاي سياسي و خودنمايي‌هاي شيطاني براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف کند نه هوي و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت روانش شاد و يادش بخير. و اما ما مي‌توانيم چنين هنري داشته باشيم؟ با خداست که دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و نفسانيت برهاند.»

 

ادامه نوشته

مقالات سیاسی - مرگ سحابي و نگاه وارونه علي مطهري

 

مرگ سحابي و نگاه وارونه علي مطهري

 

 

عزت الله سحابي عضوغيررسمي گروهک غيرقانوني نهضت آزادي در حالي در سن 81 سالگي درگذشت که همچنان در خط ضديت و مخالفت با نظام جمهوري اسلامي قرار داشت. خبر مرگ وي با واکنش هايي مواجه بود که عجيب ترين آن يادداشت "علي مطهري" نماينده مردم تهران در مجلس بود که در روزنامه شرق درج گرديد. وي سحابي را فردي متين خواند که پخته سخن مي‌گفت و از استاد شهيد مطهري تاثير پذيرفته بود و در حالي که "اصل ولايت فقيه چندان براي او قابل هضم نبود"!، "دلگير از جمهوري اسلامي" چشم از دنيا فرو بست!؟ وي در نهايت نتيجه مي‌گيرد که «در مجموع ما با تيپ نهضت آزادي خوب برخورد نكرديم»! و اگر مطهري زنده بود «افرادي مانند مهندس سحابي با رضايت بيشتري از جمهوري اسلامي به جهان ابدي سفر مي‌كردند»

 

* * *

آنچه علي مطهري از آن رنج مي‌برد، نگاه وارونه‌اي است که متاسفانه وي گاه در تحليل مسايل اجتماعي – سياسي با آن مواجه است که آخرين آن طرح اين ادعاست که : "سحابي دلگير از جمهوري اسلامي چشم از دنيا فرو بست"!

به واقع ايشان گويا از انقلاب طلبکار است و با محور قرار دادن افراد، از انقلاب مي‌خواهد که پاسخگو باشد که براي ايشان چه کرده است!؟ در حالي که اين افراد و گروههاي سياسي هستند که وامدار و مرهون نظام اسلامي بوده و بايد مشخص نمايد که براي انقلاب اسلامي و ملت سرفراز ايران چه کرده اند؟ لذا اگر قرار باشد در اين ميان کدورت و دلگيري وجود داشته باشد، اين ملت و نظام اسلامي است که از افرادي چون سحابي طلبکار است که چرا نان و نمک انقلاب را خورده و نمکدان شکسته اند!؟

 

* * *

آنچه که تاريخ بدان شهادت مي‌دهد، آن است که اين انقلاب اسلامي نبود که افرادي چون سحابي و دوستانش را از خود راند، بلکه حضرت امام(ره) (علي رغم ميل باطني) با اعتماد به جريان نهضت آزادي، در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي مهمترين جايگاه اجرايي کشور را به اين جريان سپرد و مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب کرد، در حالي که بيشتر اعضاي کابينه وي را نيز افراد منتسب به اين جريان شکل مي‌دادند. اين جريان به تدريج از صفوف ملت انقلاب فاصله گرفت و ترجيح داد تا با کناره گيري از قدرت، نقش اپوزيسيون و مخالف نظام اسلامي را بازي کند!

 

* * *

با اين کارنامه سياه بايد گفت که نهضت آزادي و وابستگان به آن نه تنها طلبکار از جمهوري اسلامي نمي‌تواند باشد، بلکه بدهکار کامل به نظام اسلامي بوده، لذا تعبير غلط علي مطهري را بايد اينگونه تصحيح نمود که: «مرحوم مهندس سحابي بدهکار از دنيا رفت در حالي که ملت و نظام اسلامي از وي دلگير بود«!

 

* * *

دوستي استاد با برخي از چهره‌هاي عضو نهضت آزادي به دوران پيش از انقلاب بر مي‌گردد که هنوز چهره واقعي‌شان آشکار نشده و عملکرد سياه سه دهه پس از انقلاب آنها نيز ثبت نگرديده بود. هرچند همان زمان نيز معلم تيزبين انقلاب اسلامي به خوبي ابعاد انحرافي آراء و نظرات بازرگان را شناخته و انتقادات جدي به تفسير پوزيتويستي وي از اسلام که در نهايت به سکولاريسم و نفي حکومت ديني ختم مي‌شد داشت. دست اجل نيز فرصت نداد تا مطهري شاهد خيانتها و انحرافات بعدي نهضت آزادي باشد و خيلي زود در حالي که کمتر از سه ماه از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذشت به شهادت رسيد.

 

* * *

مطهري اهل مدارا و مسامحه با جريانها و انديشه هاي انحرافي نبود. مطهري در زمانه خود مهمترين خطر فکري را رواج انديشه التقاطي مي‌دانست که تلاش داشت تا قرائتي سوسياليستي و چپ گرا از اسلام ارائه دهد. لذا با قاطعيت وارد ميدان شد و به افشاگري عليه اين جريانهاي انحرافي پرداخت. مخالفت و جدايي از مرحوم شريعتي را نيز بايد در چارچوب اين روحيه تحليل نمود.

با اين ويژگي مي‌توان گفت که اگر مطهري زنده بود در صف اول افشاگري جريانهايي بود که مروج انديشه هاي التقاطي اين بار با گرايشهاي راست و متاثر از مکاتب ليبرالي غرب مي‌باشند بود که نهضت آزادي و عزت الله سحابي از جمله آنها بود.

 

* * *

خطاب به آقاي علي مطهري بايد گفت: «شايد اگر آيت‌الله مطهري كه تاكيد فراوان بر اسلام ناب محمدي(ص) و عشق ارادتي خاص به حضرت امام(ره) داشت، به آن زودي شهيد نمي‌شد، افرادي مانند مهندس سحابي  و همپالگي‌هايش در نهضت آزادي و جريان ملي – مذهبي فرصت جولان و عرض اندام نمي‌يافتند!»

ادامه نوشته

مقالات سیاسی - اصولگرايان پيشرو يا اپورتونيست‌هاي مرتجع

 

اصولگرايان پيشرو يا اپورتونيست‌هاي مرتجع

 

 

نشريات نوظهور فرقه انحرافي که البته سايتهاي اينترنتي خود را نيز فعال ساخته‌اند، در اقدامي عوام فريبانه نام "اصولگرايان پيشرو" را براي خود برگزيده و از مخالفين و منتقدين خود با نام "اقتدارطلبان" و "محافظه کاران" ياد مي‌کنند. اصطلاح و الفاظ مشترکي که از همسايگي اردوگاه فرقه انحرافي با خرگاه جريان فتنه سبز حکايت دارد.

 

* * *

اين ادبيات يادآور لفاظي‌ها و بازيهاي زباني است که روشنفکران سکولار اردوگاه دوم خردادکه موج شارلاتانيسم مطبوعاتي را در مطبوعات زنجيره هدايت مي‌کردند، آغازگر آن بودند. ايشان در آن ايام تلاش داشتند تا با گرته برداري از الفاظ و اصطلاحاتي که در غرب رايج بود، فضاي سياسي کشور را تحليل و تقسيم بندي کنند. البته در اين ميان مفاهيمي که بار مثبت داشتند همواره سهم اين جريان بود و اصطلاحات منفي و برچسبهاي بدنام سهم جريان رقيب!

حتما به خاطر داريد که اولين بار همين افراد بودندکه جريان اصولگراي معتقد به آرمانهاي حضرت امام و مقام معظم رهبري را "محافظه کار" و "اقتدارطلب" ناميدند و خود را "اصلاح طلب" و "پيشرو"!؟

 

* * *

"پيشرو" بودن، عنواني نيست که تنها با ادعا و نامگذاري بر فرد يا مجموعه و گروهي بار شود. به واقع پيشرو بودن در صورتي تعين مي‌يابد که شاخصه‌ها و نشانه‌هايي در آن فرد يا مجموعه بروز و ظهور نمايد. مروري برآنچه توسط منسوبين به اين جريان انحرافي عايد ما مي‌شود آن است که تفکر اين جريان همانطور که بزرگان گفته اند، ملقمه‌اي از آموزه‌هاي انجمن حجتيه، سنت گرايي، صوفي گري، فراماسونري و حتي آموزه‌هاي رمالان و شيطان پرستاني است که در حوزه معرفت شناسي نسبيت گرايي، در حوزه فرهنگ اباحي‌گري و در حوزه سياست سکولاريسم، را ترويج مي‌کنند.

به واقع يافته‌هاي اين جريان گرته‌برداري و تکرار خرافه ها و سخناني ارتجاعي است که ابطال آنها سالهاست به اثبات رسيده و ديگر خريداري ندارند، چه برسد به آنکه بخواهيم آنها را به عنوان سخنان بديع معرفي کرده و صاحبان آن را "اصولگرايان پيشرو" بناميم!

 

* * *

جريانهايي که به جاي حرکت در مسير رهبري، جامعه را به سمت انحراف و انحطاط سوق داده و در جامعه دوگانگي و شکاف ايجاد مي‌کنند و يا در تبعيت از رهبري چند گام از توده‌هاي ملت عقبند و با "تاخير فاز" در انتهاي صفوف تبعيت از رهبري قرار دارند، هرگز شايسته انتصاب عنوان "پيشرو" بودن نيستند!

 

* * *

اردوگاه فرقه انحرافي، امروز بدليل فقدان هوادار کافي و بدليل کنار گذاشتن چهره‌هاي صاحب فکر و باسابقه اصولگرا و ارزشي، از يکسو با ساده لوحان و از سوي ديگر با فرصت‌طلباني در حال پر شدن است که براي کسب قدرت حاضرند بله قربان گويي عناصري باشند که با افکار ارتجاعي و ارتباطات مشکوک با بيگانگان، مديريت اين اردوگاه را برعهده گرفته‌اند. اين مساله حکايت از آن داردکه عنوان "اپورتونيست‌هاي مرتجع" بيشتر برازنده اين جريان است تا "اصولگرايان پيشرو" که نسبتي با ماهيت اين جريان ندارد.

 

ادامه نوشته

مقالات سیاسی - دولتمردان و مردم و توصيه هاي حضرت روح الله

 

دولتمردان و مردم و توصيه هاي حضرت روح الله

 

انقلاب اسلامي بيش از آنکه انقلابي سياسي و سرنگون کننده رژيمي شاهنشاهي باشد، انقلابي فرهنگي بود که مفاهيم و نسبتها را مبتني بر جهان بيني و ايدئولوژي الهي باز تعريف کرد و جامعه و رژيم سياسي نويني خلق نمود که نظير آنرا در جغرافياي سياسي امروز جهان نمي‌توان يافت. اين تحول ماهوي در حوزه‌هاي مختلفي ظهور و بروز نمود که يکي از عاليترين آنها رابطه بين مردم و مسئولين بود.

 

* * *

تعبير "اسلام حكومت به آن معنا ندارد، اسلام خدمتگزار دارد"، تعبير بديعي است که حضرت امام(ره) در تبيين نسبيت ميان مردم و مسئولين بکار برده است. رويکردي که ادبيات سياسي جهان که ماهيت قدرت را نوعي "تفوق جويي" و "بهره‌مندي" مي‌داند، با آن بيگانه است. از نگاه حضرت امام(ره) خدمتگزاري به خلق، فريضه‌اي الهي است که شايد بالاتر از آن فريضه‌اي نباشد. تعبير زيباي "خدمت به خلق، خدمت به خدا است"، به خوبي عظمت اين فريضه را آشکار مي‌سازد.

 

* * *

از نگاه حضرت امام حکومت ابزار کسب منفعت شخصي و مباهات و خودبزرگ بيني نيست، لذا  مسئولين را از هر نوع تکبر و خودکامگي باز مي دارد و بدانها گوشزد مي‌کند که «حكومت و زمامداري در دست فرد يا افراد، وسيله فخر و بزرگي بر ديگران نيست كه از اين مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتي را پايمال كند.»

 

* * *

مولفه مهم ديگر در مکتب سياسي حضرت امام(ره) داشتن حداقل صلاحيت مسئولين به عنوان پايه مشروعيت آنان است. در اين نگاه هر فرد با هر ويژگي تنها به صرف منتخب يا منتصب بودن نمي‌تواند در هر جايگاهي مشروع بوده و مسئولين بپذيرد، چرا که پيش از آنکه مکانيزم انتخاب وي مهم باشد، داشتن صلاحيتهاي لازم اهميت دارد. حضرت امام با صراحت اعلام مي‌دارند: «بدبختي و خوشبختي ملتها بسته به اموري است كه يكي از مهمات آن، صلاحيت داشتن هيأت حاكمه است»

اين مساله آنقدر براي ايشان اهميت دارد که با صراحت بيان مي‌کنند: «هر كس در هر شغلي كه به او پيشنهاد مي‌شود، اگر شايستگي ندارد براي آن شغل، براي او صحيح نيست و جايز نيست كه در آن شغل وارد بشود»

 

* * *

در جايي ديگر ايشان نسبت به برخي تصميم‌گيري‌ها و عزل و نصب‌ها چنين هشدار مي‌دهد: «الله الله در انتخاب اصحاب خود؛ الله الله در تعجيل تصميم گيري، خصوصاً در امور مهمّه»

 

* * *

بنظر مي‌رسد اين توصيه‌ها و دهها رهنمود ديگر که از آن عزيز سفر کرده به يادگار مانده است، همچنان بعد از گذشت 22 سال از ارتحال ايشان مي‌تواند راهگشاي بخشي از مشکلات امروز جامعه باشد و مسئولين نظام اسلامي در هر سطح و جايگاهي بيش از پيش نيازمند اين توصيه‌هاي گرانقدرند.

 

ادامه نوشته

مقالات سیاسی - به رهنمودهاي استاد گوش جان بسپاريد

 

به رهنمودهاي استاد گوش جان بسپاريد

 

 

در آن روز هرچند بيشتر نخبگان فکري - سياسي کشور ترجيح دادند تا از نامزد رقيب احمدي نژاد حمايت کنند، اما بودند معدود بزرگاني که در صف حاميان نامزد اصولگرايان چون گوهري مي‌درخشيدند که بي‌شک حضرت آيت الله مصباح يزدي از جمله اين بزرگواران بود.

 

* * *

حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در سال 1378 و در جريان ديدار با دانشجويان در شان و اعتبار آيت الله مصباح چنين فرمودند:

«بنده نزديك به چهل سال است كه جناب آقاي مصباح را مي‌شناسم و به ايشان به عنوان يك فقيه، فيلسوف، متفكر و صاحب نظر در مسائل اساسي اسلام ارادت قلبي دارم. اگر خداوند متعال به نسل كنوني ما اين توفيق را نداد كه از شخصيت‌هايي مانند علامه طباطبايي و شهيد مطهري استفاده كند، اما به لطف خدا، اين شخصيت عزيز و عظيم القدر، خلأ آن عزيزان را در زمان ما پر مي‌كند»

 

* * *

از همان ابتداي راه معلوم بود که حمايت و همراهي معظم له به تبعيت و سرسپردگي نخواهد انجاميد و چنين بزرگاني با هيچ فرد و گروهي عهد اخوت نبسته و تا بدانجا حمايت ادامه خواهد يافت که افراد و گروهها در مسير حقيقت و صراط مستقيم حرکت نمايند. ضمن آنکه شان و وظيفه علما و بزرگان ديني است که همواره به عنوان منتقدي دلسوز نقط ضعف را تذکر داده و نکته مثبت را مورد تمجيد و تائيد قرار دهند تا بدين شکل مسئولين اجرايي و جريانهاي سياسي از هرگونه انحراف مصون مانند.

 

* * *

با قدرت گرفتن روز به روز جريان انحرافي و تلاش براي سوء استفاده از دولت اصولگراي دهم، و انتشار اخباري از ابعاد و زواياي انحراف اين جريان، بسياري از بزرگان و من جمله آيت الله مصباح از روي دلسوزي و مبتني بر وظيفه شرعي و انقلابي، بر آن شدند تا ضمن هشدار و انذار نسبت به شکل‌گيري تفکر بابي‌گري، ترويج انديشه انحرافي مکتب ايراني، تقويت جريانهاي مشابه فراماسونري، سوء استفاده از قدرتهاي شيطاني و تمسک به رمالي و جن گيري، مسئولين را به فاصله گرفتن از اين جريان انحرافي و حرکت در مسير صحيح انقلاب اسلامي که تبعيت کامل از رهنمودهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي است، دعوت نمايند.

 

* * *

يکي از اعضاي تيم انحرافي در پاسخ به نظر يكي از كاربران وبلاگش با کمال وقاحت مي‌نويسد: «از اينکه مي‌بينم ايشان (آيت الله مصباح) به دست خودشان دارند خودزني مي‌کنند واقعا متاسف مي شوم... از صميم قلب براي ايشان نگرانم زيرا ايشان به عنوان يک عالم برجسته ديني شهرت پيدا کرده اند و نبايد به راحتي آسيب ببينند.»

 

* * * 

بنظر مي‌رسد اين افراد در نگاهي وارونه، جاي استاد و شاگرد و مرجع و مقلد را اشتباه گرفته و تشخيص و عملکرد خود را ملاک و معيار حق و حقيقت گرفته‌اند و حال از بزرگان مي‌خواهند که تابع محض بوده و تنها به حمايت بپردازند!؟ اين درست همان انحراف اصلي است که زمينه انحرافات ديگر را فراهم آورده و متاسفانه بخشي از آن دامنگير مسئولين اجرايي کشور شده است. لذا خطاب به ايشان بايد گفت که موضع گيري دلسوزانه بزرگان دين نسبت به جريان انحرافي نه تنها موجب خودزني ايشان نخواهد شد که اتفاقا چنين نظرات سنجيده‌اي است که زمينه محبوبيت و ماندگاري روحانيت معظم شيعه را در طي 14 قرن گذشته فراهم آورده است و اين جريان انحرافي است که با ايستادگي در برابر اصول و آرمانهاي انقلاب اسلامي دست به خودزني زده و در سراشيبي هلاکت و نابودي قرار گرفته است.

 

* * *

باید به اين آقايان گوشزد نمود که بهتر است به جاي تبعيت محض از ليدر مجهول الهويه جريان انحرافي و قبل از تباهي و طرد کامل از جامعه اسلامي، به دامن دلسوزان و مراجع ديني و فکري جامعه اسلامي باز گشته و به سخنان و رهنمودهاي ايشان گوش جان بسپارند، و اين فرموده خداوند متعال را نصب العين خود قرار دهند که: «افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع، ام من لايهدي الا ان يهدي»

ادامه نوشته

مقالات تاریخی - شهيد بروجردي، سازمان مجاهدين انقلاب و "پيش‏مرگان كرد مسلمان"

 

شهيد بروجردي،

 

سازمان مجاهدين انقلاب

 

و "پيش‏مرگان كرد مسلمان"

 

 

به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي گروههاي مخالف با بهره مندي از وضعيت جغرافيايي كردستان و همجواري با عراق و دريافت كمكهاي نظامي و غير نظامي از رژيم بعث، وضعيتي را پديد آوردند كه تمامي مناطق كردنشين دچا ر بحران شد.

حزب دموكرات كردستان، كومله، چريك‏هاي فدايي خلق و... داعيه يكپارچگي ايران و خودمختاري براي كردستان داشته، ولي خواسته واقعي آنها استقلال و جداسازي كردستان به همراه شهرهاي كردنشين آذربايجان غربي و برخي از شهرهاي استان كرمانشاه از كشور بود.

بعد از سقوط پادگان مهاباد به دست عوامل حزب دمكرات كردستان ايران و ديگر گروههاي سياسي در 3 اسفند 1357 و به غارت رفتن سلاحها و تجهيزات اين پادگان، بحران كردستان وارد مرحله تازه‌اي شد و گوياي اين واقعيت بود كه گروههاي مخالف تنها از طريق راههاي سياسي درصدد دستيابي به خواسته هاي خود نيستند، بلكه روش مسلحانه در دستور كار آنها قرار دارد. به دنبال اين حادثه، مراكز انتظامي شهرها به دست شورشيان افتاد و شهرها و روستاهاي كردستان تحت كنترل گروههاي مخالف قرار گرفت.

 

* * *

ديدگاه و نگرش ديگري نيز وجود د اشت كه وقايع به وجود آمده در صحنه داخلي كشور به ويژه در كردستان را در چارچوب دشمني‌هاي مخالفان انقلاب اسلامي مي‌ديد. اين رويكرد تداوم صبر و انتظار را به معني از دست دادن كردستان و تهديدي عليه تماميت ارضي كشور مي‌دانست و راه حل موضوع را در مشاركت و همراهي مردم منطقه در تامين امنيت جستجو مي‌كرد.

 

* * *

 

پيشمرگان کرد مسلمان مبتني بر ديدگاه دوم شکل گرفت، ديدگاهي که معتقد بود نظام اسلامي بطور جد براي تامين امنيت کردستان بايد وارد ميدان شود و البته در اين مسير با تفاوت قائل شدن بين اقليت ضدانقلاب و اکثريت مردم کرد که به نظام اسلامي پايبندند، و با حمايت اين بخش حداکثري، ضدانقلاب را از کردستان رانده و آرامش را به منطقه باز گرداند.

 

* * *

سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي سازماني نيمه مخفي - نيمه مسلحانه بود که از ائتلاف هفت گروه مبارز در 16 فروردين 1358 اعلام موجوديت کرده بود. اين سازمان که اعضاي آن در سپاه و کميته و ديگر نهادهاي انقلابي از نفوذ بالايي برخوردار بودند، در اين مقطع به عنوان يکي از بازوهاي سياسي – امنيتي نظام، در برخي از حوادث سياسي (از جمله شناسايي و نابودي گروهک فرقان، مقابله يا گروهک نفاق و ...) وارد صحنه شده و طرح و ايده ارائه مي‌کردند، که مساله غائله کردستان نيز از جمله اين مسايل بود. برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب از جمله "محمد سلامتي" مدعي هستند که ايده شکل گيري "پيشمرگان کرد مسلمان" نيز توسط اين سازمان شکل گرفته و بروجردي به عنوان نماينده سازمان مجري اين طرح بوده است.

 

* * *

درباره اين مساله كه آيا تشكيل پيشمرگان كرد مسلمان و اقدامات محمد بروجردي در كردستان را مي‏توان به پاي سازمان مجاهدين انقلاب نوشت يا خير محل اختلافاتي وجود دارد. برخي بر اين باورند كه محمد بروجردي فراتر از يك عنصر سازماني عمل مي‏كرد. او خود به عنوان فردي داراي تجربه فراوان نظامي و انقلابي و انگيزه‏هاي الهي، فارغ از تعلقات سازماني و بدون اينكه خط مشي سازماني را در اين زمينه پيش گيرد، بطور مستقل و به عنوان نماينده سپاه در كردستان عمل مي‏نمود، هرچند كه به علت عضويت در سازمان مجاهدين انقلاب، از نظرات كارشناسي دوستان و همفكران خود نيز بهره مي‏برده است.

 

* * *

به واقع بروجردي بزرگتر از آن است که بتوان تمامي تصميمات و رفتارهاي وي را در قالب تصميمات تنگ سازماني گنجاند و سازمان نيز کوچکتر و ناتوانمندتر از آن بود که بتوان حوزه‌هاي مختلفي را براي عملکرد آن از فعاليتهاي سياسي شرکت در انتخابات تا ارائه راهکارهاي دقيق نظامي – امنيتي در حوزه کردستان تصور نمود. بروجردي نيز بعد از رفتن به کردستان تقريبا ارتباط مستحکم تشکيلاتي با سازمان نداشته و بيش ازآنکه از دفتر مرکزي سازمان در تهران خط بگيرد، متاثر از همرزمان و همفکراني چون شهيد ناصرکاظمي و احمد متوسليان و ... بود که دوشادوش وي قله هاي صعب العبور کردستان را با همت و اراده الهي خود فتح مي‌کردند. به واقع مسيح کردستان به خوبي توانسته بود بين فعاليتهاي سازماني و ماموريتهاي انقلابي در غالب سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تفكيك نمايد. 

 

* * *

"حسن ظريفيان" که از دوستان شهيد بروجردي است مي‌تواند گوياي اين رابطه باشد:

«با توجه به اين كه شهيد بروجري از نيروهاي اصلي سازمان مجاهدين انقلاب بود، اين مساله چه زماني كه او عضو سازمان بود و چه زماني كه از آن جدا شد، همواره موجب مي‏شد عده‏اي تصور كنند او به كردستان آمده تا در راستاي برنامه‏هاي سازمان مجاهدين انقلاب فعاليت كند كه البته اين يك خطا بود. تصويري كه آنها از سازمان مجاهدين انقلاب داشتند آن بود كه اين سازمان يك گروه نيمه مخفي - نيمه علني است كه به دنبال همسوسازي اعتقادي و راي جمع كردن مي‏باشد و چون شهيد بروجردي خوش مي‏درخشيد، تصور مي‏كردند كارگزاران سازمان مجاهدين انقلاب است، در حالي كه اصلاً چنين نبود. توانايي‏ها و نقاط قوت شهيد بروجردي متعلق به خودش بود و حاصل كار و انديشه‏اش هم نجات كردستان شد... در اين دوران كه او در كردستان فرمانده‏اي بلامنازع بود، حتي يك بار هم نديدم كه در بين مردم به نفع سازمان مجاهدين انقلاب تبليغ كند. با اين كه ما تا حدي به هم نزديك بوديم و در كرمانشاه خانواده‏هاي ما در يك ساختمان در كنار هم زندگي مي‏كردند، يك بار هم نشد كه به من پيشنهاد بدهد كه فلاني بيا عضو سازمان شو و فعاليت كن، اين مسايل را به خوبي تفكيك و رعايت مي‏كرد.»(3)

 

ادامه نوشته